سیری در اندیشه ولایت فقیه (4)
سیری در اندیشه ولایت فقیه (4)
مقدمه: در ادامهی مباحث گذشته، به بررسی مراحل مختلفی که اندیشهی ولایت فقیه، به عنوان رکن اساسی برپایی حکومت اسلامی پشت سرنهاده است، میپردازیم. همین جا لازم است ذکر شود هر نظریهی فقهیای[1] که اکنون در بین فقها مطرح باشد، در طول تاریخ فقه و فقاهت، دورههایی را در جهت تکامل گذارانده است. «شریعت از ابتدای امر، احکام را به صورتی کلاسیک و با ارتباط خاص بین آنها ـچنان که امروزه هستـ در مقام ابلاغ، بیان نکرده بود. اما فقیهان، احکام مرتبط با یکدیگر را در بابهای خاص گرد هم آوردند و ادله مربوط به آنها را دستهبندی و ارائه کردند.»[2]
ادوار تکامل فقه، در یکایک نظریههای فقهی، قابل پیگیری و بررسی است. فقها در مقام استنباط و پاسخگویی به مسایل و ابتلائات مردم هر دوره، مسائل فقهی را در جهت پیشینهای که داشته، مطرح کردهاند؛ با این توجه، بدیهی به نظر میرسد که مسائل فقه فردی در تمامی دورهها به صورت مستمر و مداوم مورد توجه و دقت و تحقیق فقها بوده است، ولی مسائل فقه اجتماعی، به تناسب ابتلای مؤمنان، موضوع بحث ایشان واقع میشده است.
روشنترین مصداق این گونه مسائل را میتوان در مسئله حکومت و نظام سیاسی در اسلام دانست. نویسندگان کتاب حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، در همین راستا نوشتهاند:
«فقیهان با اتفاق بر نظریهی امامت و رکن بودن آن در تحقق حکومت اسلامی به صورت اساسی، خود و مؤمنان را کمتر به این مسئله سیاسی مبتلا میدیدند و تنها خود را، با حکومتهایی مواجه میدیدند که بر خلاف مسلک شیعیان میرفتند و غاصب حق امامان شناخته میشدند؛ لذا تنها دو مسئله را رویاروی خود میدیدند که لازم بود بدانها پاسخ گویند:
یک. مسئله قضاوت و فصل خصومت بین متخامصین؛
دو. مسئله نحوهی ارتباط مکلفان با دستگاههای حکومتی نامشروع.[3]
در مورد مسئله اول، روایات معصومان علیهم السلام بهصراحت، لزوم رجوع به فقیهان را طرح میکند و مشکل را از راه نصب فقها در منصب قضاوت و نفوذ حکم ایشان یا رجوع به قاضی تحکیم، حل میکند.[4]
در مورد مسئله دوم نیز روایات مختلفی از ائمه اهل بیت (ع) رسیده است که دلالت بر عدم جواز یاری حاکمان جور و سلاطین فاقد شرایط دارد.[5]
این سیرهی مستمر در مواردی موضوع خود را از دست داد. حکومتهایی با شعار تشیع و خضوع در برابر احکام اسلام ظهور کردند و ادعای مشروعیت دینی نمودند یا لااقل در برهههایی از تاریخ، بعضی حکومتها با نوعی تساهل، آزادیهای مذهبی را توسعه دادند. با توجه به این تغییر در موضوع سابق، برداشت و اظهار رأی فقهی فقیهان نیز باید به تناسب نغییر مییافت. لذا این موضوعات مورد بررسی مجدد قرار گرفتند:
الف. حکومت؛
ب. جواز همکاری و عدم همکاری با حکومت؛
ج. مشروعیت اقامه نماز جمعه؛
د. انجام دادن آنچه مربوط به حکومت شرعی حق است.
ما در سرفصل اخیر «ولایت فقیه در ادوار فقه» براساس کتاب مورد استفاده، حکومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه را از آغاز تشکل فقهای شیعه تا دورهی مرحوم نراقی (متوفای 1244 قمری) در طی سه مرحلهی مختلف که سه دوره از ادوار فقه به حساب میآیند، بررسی میکنیم:
مرحلهی اول: نقل و تعبد به مضمون روایات حاکم؛
مرحلهی دوم: دوره تنقیح و تکمیل فقه؛
مرحلهی سوم: ولایت فقیه در عرصهی سیاست.
دیهی است که در هنگام مطرح ساختن این مراحل از اصل موضوع یعنی سیری در اندیشه ولایت فقیه غفلت نخواهیم کرد.
ادامه دارد.....
پینوشتها
1ـ نظریهی فقهی، همان قاعدهی کلیای است که دارای یک موضوع کلی و موضوعات متشابه در ارکان و شرایط و احکام کلی باشد.
2ـ محمد کاظم رحمان ستایش [و نعمت الله صفری فروشانی] حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، ج دوم ص 550.
3ـ همان ،ص 551.
4ـ براساس این روایات، متصدبین سلاطین جور و حاکمان غیر شرعی زمان، حق مشروعی برای قضاوت و حکم کردن ندارند و مکلفین و ملتزمین به احکام شرع هم مجاز به مراجعه به ایشان جهت فصل خصومات و رفع منازعات نیستند؛ مگر آن که در موارد خاصی احقاق حق مظلوم، جز به واسطه رجوع به قضات ناحق ممکن نباشد.
5ـ سیره عملی مسلمانان متشرع نیز بر همین اساس مستقر بوده است. اهل سنت، شیعه را طایفهای سرکش و طاغی میشناسند و معرفی میکنند و این از آن جهت است که شیعیان حکومتهای ایشان را مشروع نمیدانسته و در حد توان، فرمان نمیبردهاند.