جایگاه تربیت در نظام فکری مرحوم عین ـ صاد/عوامل حرکت
1ـ 2ـ عوامل حرکت
... ضرورت حرکت، از ترکیب ما از فطرت(1) ما، از ساخت ما مایه میگیرد و به همین خاطر کسانی که حرکتی ندارند، مجبورند با تنوعها خودشان را مشغول کنند.(2)
عامل دوم حرکت، شناخت «قدر و ارزش» انسان است. شناخت این نکته است که اگر بمانیم، میگندیم.
انبیاء از همین جا آغاز میکردند و به آدمی نشان میدادند که ارزش او بیش از چیزی است که میخواهد به آن برسد و برای این کار از معلومات بلاواسطه او استفاده میکردند، نه تجربیات و معلومات با واسطه.(3)
اگر انسان اندازه خود را شناسایی و ظرفیتش را شناخته باشد، حرکتش را شروع میکند و این حرکت برایش حتی از تنفس ضروریتر میشود؛ چون با هر نفسش میخواهد چیزی را بدست آورد.
انسان با توجه به همین قدر و ارزش و با توجه به همین وسعت وجودیاش امتداد و ادامه عظیم خویش را احساس میکند... او احساس میکند ادامه دارد و به ادامه خویش نه تنها شناخت که عشق پیدا میکند. تنها معرفت معاد مطرح نیست که عشق به این امتداد مطرح است.(4)
با این شناخت، انسان میفهمد ارتباطهایی دارد. با تمام هستی پیوند دارد، با نسلها در رابطه است. در خودش نیروهایی را میبیند که با یکدیگر در رابطهاند. اگر نداند که این نیروها چگونه ترکیب میشوند و نشناسد که چگونه آنها را تبدیل کند، قطعاً به بن بست میرسد، ولی اگر برای ترکیب آنها راهی را شناخت، در این ترکیب به تبدیل میرسد. اینجاست که شهوات، هواها و هوسها تبدیل میشوند. غضب تبدیل میشود. ریا و خودنمایی تبدیل میشود. بُخل تبدیل میشود(5)... تبدیل در قرآن در دو مرحله مطرح میشود:
مرحله اول، تبدیل نعمتها به کفر است(6)؛ کسانی هستند که نعمتها را به کفر و چشم پوشی تبدیل میکنند؛ یعی به جای اینکه نعمتها را به حرکت و حرکت را به جهت و هدفی تبدیل نمایند و آن را انتخاب کنند، آنها را به کفر و چشم پوشی تبدیل مینمایند(7)؛ اینها نه تنها خودشان، بلکه کسانی را که با آنها مرتبطند و پیوند خوردهاند، به خانه نیستی و هلاک میکشند.
مرحله دوم، تبدیل سئیات به حسنات، بدیها به خوبیهاست(8)؛ کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و حرکت کردند، بدیهای آنها به خوبی، اختلاف آنها به رحمت، دردهاشان به درس، یأسها و ضربههاشان به انقطاع و توحید تبدیل میشود.
پس هم باید نعمتها را تبدیل کرد و مغرور نعمتها و پیروزیها نشد؛ چرا که اگر نتوانی از پیروزیها، بهرهبرداری کنی و قدرت این را نداشته باشی که آنها را به جهت و هدفی عالیتر تبدیل و هدایت کنی، همین پیروزی، عامل غرور تو و غرور هم، باعث قناعت و رکورد و مرگ تو خواهد شد.
و هم باید بدیها و اختلافها و درگیریها را تبدیل نمود و مأیوس نشد. باید از موانع، مرکب ساخت.(9)
عامل سوم، نیاز انسان است. وقتی انسان امتداد عظیم خود را حس کرد، حرکت عظیمش را شروع میکند و در رابطه با این حرکت و با توجه به رابطههای پیچیده او با هستی و جامعه و نیروهای درونی خود، نیازهایی میبیند. از طرفی این نیازها و خواستهها در دسترس نیستند و برای رسیدن به آنها باید بکوشد. در نتیجه ضرورت حرکت از این ناشی میشود که نیازهای آدمی، آماده و در دسترس نیستند.(10)
کسی که با این همه در رابطه است و برای این رابطهها نیازهایی را احساس کرده، دیگر نمیتواند بیتفاوت و منتظر باشد که باید خود شروع کند و در این شروع، محتاج شناخت این نیازها و تنظیم و تأمین آنهاست.
پس نیاز، قدر و ساختِ ما ضرورت حرکت را به وجود میآورند و ضرورت این حرکت حتی از تنفس ما بیشتر است؛ چون ما با مرگمان ادامه داریم و در مرگمان تولد را یافتهایم که به تعبیر «سحره» مرگ یک جهش و انقلاب است: انا الی ربنا منقلبون(11)؛ مرگ یک انتقال و امتداد است.
اگر از خودمان سوال نکنیم که وقت خود را با چه چیز پُر کردهایم؟ از ما سؤال خواهد شد: لتسئلن یومئذ عن النعیم(12).
به حقّ حق قسم که مسؤلیم؛
و از ما کسی سؤال میکند که به جوابهای ما واقف است و فرارهای ما را میشناسد.
(1) - «فطرت»؛ یعنی همین ترکیب و ساخت انسان، به گونهای است که برایش امکان ایستادن نیست. آدمی طوری آفریده شده که نمیتواند بماند. در او شوری ریختهاند، به او خودآگاهی و بینشی دادهاند که میداند قلّههایی که باید به دست آورد، غیر از چیزی است که امروز در آن قرار دارد. همین احساس، حرکت انسان را چه در مراحل عالی روحیاش، چه در جامعهاش و چه در تاریخش، تأمین میکند. (حرکت، ص 17)
(2) - تنوع طلبی، نشان دهنده نیازی است که ارضاء نشده، مثل گرسنهای که اگر به او غذا ندهند، کثافتها را هم میخورد. وقتی آدمی حرکتی ندارد، مجبور است خودش را با شکلهای مختلف زندگی فریب دهد تا خیال کند که حرکتی دارد»(همان، ص 18)
(3) - رسول(ص) درودش را بر کسانی قرار داده که این ارزش را شناختند: «رحم الله امرء عرف قدر... (غررالحکم، ص 233) علی(ع) حد جهل را در همین میداند که انسان ارزش خود را نشناسد: «کفی بالمرء جهلاً ان لایعرف قدره» (نهج البلاغه، خطبه16) برای جهل ما همین بس که اندازه و قدر خود را ندانیم...(همان)
(4) - یومنون بالله و الیوم الاخر... و آل عمران، 114)
(5) - « تا انسان حرکت نکرده باشد، به مانعی برخورد نخواهد کرد. هنگامی که حرکت خود را آغاز و با موانع برخورد نموده اگر به «قانون تبدیل» آگاه نباشد خود حرکت، زندان و حصار او میشود و موانع به جای اینکه او را بسازند او را میسوزانند. این تبدیل را باید در طبیعت از خاک آموخت. خاک است که تبدیل به گیاه است که تبدیل به نیرویی د راندام تو و نیرو هم به عمل و کار و کار هم به هدف و جهتی تبدیل میشود. اگ راین مراحل در طبیعت طی نشود، زندگی به بن بست میانجامد. این تبدیل در تمام زندگی نهفته است. تبدیل سرود زندگی است.» (حرکت، ص 275)
(6) - الم تر الی الذین بدلوا نعمه الله کفرا(ابراهیم، 28)
(7) - و احلوا قومهم دار البوار(همان)
(8) - فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات(فرقان، 70)
(9) - حرکت ، صص 276 ـ 277
(10) - برای مطالعهی بیشتر نک: نیازهای حرکت، صص 44 ـ 66 کتاب حرکت
(11)اعراف، 125.
(12)تکاثر، 8.
جایگاه تربیت در نظام فکری مرحوم عین ـ صاد
سید مجیدپورطباطبایی
اردیبهشت87