سیری در اندیشه ولایت فقیه (6)
سیری در اندیشه ولایت فقیه (6)
دربارهی مرحلهی قبل گفته شد فقهای بزرگ دورهی تدوین فقه شیعه به استنباط و اجتهاد و توسعهی مبانی اولیه اقدام کردند و فقه را از حالت مجموعه روایات مرتب شده خارج ساختند. همهی نظریههای فقهی، این تحّول را پذیرفتند و اولین آثار آن بر مجموعه فقه، به صورتی روشمند و منطقی باقی ماند.
در دورهی دوم تاریخ فقه شیعه، تحولی اساسی در پالایش فقه از آرا و نظریات اهل سنت صورت پذیرفت و فقه شیعه به عنوان دانشی قانونمند شناخته شد. تا پیش از این عصر، فقیهان میبایستی فقه را به صورت مجموعهای از روایات یا مجموعهای از اقوال فقهای شیعی ارائه میکردند، اما با ظهور محقق حلّی (متوفای 676ق) و پیگیری روش او توسط شاگردانش چون:
الف ـ علاّمه حلی (متوفای 726ق.)
ب ـ فخرالمحققین (متوفای 771ق.)
فقه شیعه وضع دیگری یافت. این بزرگان به تهذیب و تبویب فقه در همان چارچوبی پرداختند که شیخ طوسی برای فقه تبیین کرده بود. اینان آرا و افکار را به شکلی پخته و اصولی تدریس کردند و هر بحث را در جایگاه خویش و در محدودهی وسعت مورد نیازش جای دادند.[1] تأثیری که محقق حلّی در این شکل از ارائه فقه از خود به جا نهاد، تاکنون نیز برقرار و مورد تبعیت دانشمندان و فقهای شیعی است.
مرحوم محقق حلّی چند اقدام اصلی در جهت تدوین فقه انجام داد:
1ـ فقه را در چهار بخش زیر:
یک ـ عبادات
دو ـ عقود
سه ـ ایقاعات
چهارـ احکام
سامان داد. این شیوهی تقسیم در کتب فقهی، پیش از وی معمول نبود.
2ـ آن مرحوم با توجه کامل به مکتبهای فقهی پیش از خود، جمعی متقن از شیوههای فقهی شیخ طوسی را ارائه کرد؛ به این ترتیب که در کتاب گرانسنگ خویش شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام در ضمن هر بحث، نخست بنابر روش قدما، غالباً مضمون روایات را آورده است و سپس تحت عنوان مسائل، فروعی را که بر آن بحث مترتب میشود، مطرح کرده است.
3ـ وی در کتاب استدلالی خویش، المعتبر فی شرح المختصر النافع، به گونهای وزین و با استفاده از منطق و اصولی مستحکم، به استدلالهای خاص شیعی میپردازد و روش استدلال فقهی مبتنی بر مذهب حقّه را میشناساند.
4ـ وی در استدلالها و آرای خویش بسیار محتاطانه و محققانه، آرای فقهی شیعه را از فروع خاص مذهب اهل سنّت جدا میسازد و فقه را از حالت اختلاط بیرون میآورد.[2]
ولایت فقیه نیز از جمله مسائل مهمی است که از این تحّول بر کنار نبوده است. مرحوم محقق حلّی براساس نصوص روایات، تنها قضاوت را حق فقیه میداند. وی توسعهای را که در شئون قضاوت، در عصر شیخ طوسی انجام شد، نپذیرفت و بر محدودهی اذن و تفویض ـ که مدلول روایات است ـ اکتفا کرد.[3]
در همین دوره، علّامه حلّی فقیه دیگری بود که دو اثر مهم از خود در فقه به جای گذاشت.
1ـ وی بسط و توسعه بینظیری در مباحث معاملات به وجود آورد. این امر بر این اساس تحقق یافت که وی به طور کامل، بامبانی فقهی اهل سنت آشنا بود و با استفاده از قواعد مشهوری که غالباً از ایشان گرفته بود، فروعات بسیاری را به فقه شیعه افزود.
2ـ مبانی استدلال در فقه شیعی را با بحثهای رجالی خود و ارائه روش دستهبندی و ارزش گذاری احادیث و نیز بحثهای اصولی که در چند کتاب تألیف کرد، به خوبی روشن ساخت.
اما یک نکته وی را از محقق حلی و هم عصرانش متمایز میسازد و آن این که وی در علم کلام نیز دستی توانا داشته است. ارتباط با حکومت عصر خود و سلطان محمد خدا بنده و ایجاد مدرسه سیّار توسط سلطان برای وی، طرح موضوعاتی را به شکل جدید از سوی وی، در پی آورده است.
با شروع عهد ایلخانان مغول، مذهب نمود دیگری در اجتماع یافت. غازان خان محمود(679 ـ 703 ق.) سکه طلا با نقوش آیات قرآنی و نام ائمه دوازده گانه ضرب کرد و پس از به حکومت رسیدن برادرش اولجایتو ـ که خود را محمد خدابنده نام نهاد ـ (703 ـ 716 ق) مذهب شیعه، مذهب رسمی ایران اعلام شد. این امر به جهت مباحثه علامه حلی با دانشمندان اهل سنت و غلبه وی بر ایشان تحقق یافت.
علّامه حلی بر خلاف علمای سلف، از روایات جواز قضاوت برای فقیه، امری بیش از قضاوت و اقامه حدود را برداشت کرده است. عبارت صریح وی در این باره چنین است:
«احادیثی که دلالت بر جواز قضاوت برای فقیهان دارد، به صورت عام، به پاداشتن حدود و غیر آنها را نیز شامل میشود.»[4]
وی همچنین قائل به نیابت از امام معصوم (ع) در بعضی از اموری شده است که در محدود? ولایت وی میگنجد.[5]استدالال به دلیل عقلی بر لزوم اقامه حدود توسط فقیه در عصر غیبت نیز از مرحوم علامه دیده شده است.[6]
فقیه دیگری که در این برهه از تاریخ فقه، آرای وی به نحوی در موضوع مورد بحث ما تأثیر داشته، مرحوم محمد بن جمال الدین مکی(م786ق.) مشهور به شهید اول است. او نیز با توجه به اوضاع زمانی و مکانی خویش، تسلط کاملی بر فقه مذاهب مختلف اهل سنت به دست آورده بود و با این بصیرت و قدرت علمی بالای خویش، به اجتهاد و تحقیق در مآخذ و منابع فقه شیعی پرداخت. وی درکتب خویش امکان کاربرد فقه را بیشتر فراهم ساخت. استفاده از قواعد فقهی و ضوابط فقهی که در کتاب القواعد و الفوائد جمع آورد، و ارائه قوانین کلی که بتواند در همه فقه یا بسیاری از مسائل آن موثر افتد، به فقه امکان اجرا و عملی شدن در آن عصر را میداد.[7]
تأثیر این فقیه بزرگ در اندیشه ولایت فقیه را می توان در موارد ذیل نظاره کرد:
1ـ وی اولین فقهی است که به صراحت، اذن عام و خاص را در عبارات خویش آورده و فقیه را مأذون به اذن عام دانسته است. البته قبل از وی نیز تقیید مأذون منصوب به «خاص» متعارف بود، ولکن تعبیر مقابل آن؛ یعنی اذن و نصب عام، به صراحت در کلام ایشان مشهود است.
2ـ وی را باید اولین فقیهی دانست که حسبه را دلیلی بر ثبوت ولایت برای فقیه عنوان کرده است.[8]
3ـ وی فروعات فراوانی را به حاکم ارجاع میدهد وحاکم را صاحب اختیار در حکم آن موارد میشمارد. این امر، خود کاشف از وجود نظریهای فقهی در مورد حکومت است. اگر چه عمر نسبتاً کوتاه شهید، مهلت تبیین این نظریه را به وی نداد، وی در مقدمه کتاب پر ارج ذکری الشیعه به مقبوله عمر بن حنظله به گونهای اشاره کرده که کاشف از گستردهتر بودن رأی وی از محدود? آن روایت است. مرحوم شهید فرصت اتمام این کتاب را نیافت و آن را فقط تا پایان بحث صلاة رسانید.
بعضی از نویسندگان وسعت نگاه شهید اول در فقه سیاسی را تا آن جا دانستهاند که فضیلت غنا بخشیدن به فکر سیاسی اسلام را به وی نسبت میدهند. دانشمندان پس از وی تا حدود یک قرن و نیم، پیرو مکتب او بودند. فقیهان ناموری چون:
1ـ مقداد بن عبدالله سیوری حلی(م 826ق.) معروف به فاضل مقداد، نگارنده التنقیح الرائع؛
2ـ احمد بن محمد بن فهد اسدی حلی (م 841ق.) معروف به ابن فهد، نگارند? المهذّب البارع والمقتصر والموجز الحاوی و رسالههای فقهی دیگر؛
3ـ ابراهیم بن سلیمان قطیفی(م پس از 954ق.) نگارند? ایضاح النافع؛
4ـ زین الدین بن علی بن احمد جبل عاملی(م966ق.) معروف به شهید ثانی، نگارند? الروضه البهیة و روض الجنان و مسالک الافهام.
این فقیهان اگر چه خودشان نیز نوآوریهایی داشتند، اساس کارشان بیشتر بر شرح و بسط آرای شهید اول بوده است.
ادامه دارد...
پینوشتها
1ـ اینجانب ( محّرر و تنظیم کنندهی این سلسلهها مباحث) در هنگام نگارش پایاننامهی کارشناسی ارشد خود در رشتهی علوم قرآنی و حدیث اولین دورهی دانشکدهی اصول دین که تحت عنوان جایگاه صحیح مسلم در سیر تدوین حدیث به انجام رسید در هنگام بررسی کتابهای حدیثی اهل سنت (18 کتاب)، چگونگی بتویب این کتب را با تبویب کتب فقهی و حدیثی شیعه مقایسه کرده و دو جدول متفاوت و مفّصل به آنها اشاره کردهام؛ با مقایسهی آن جدولها و بررسیها میتوان به پختگی، غنا، ساماندهی فقه شیعی پیبرد.
2ـ مجموع این فعالیتهای علمی محقق حلی، وی را شخصیتی مؤثر و جاودانی در فقه شیعه شناسانده است؛ تا بدان جا که تاکنون نیز مهمترین و مناسبترین متن فقهی که به عنوان فقه شیعه شناسانده میشود، کتاب شرایع الاسلام وی است. فقیهان بسیاری از همان عصر تا کنون، بحثهای استدلالی خویش را به عنوان شرح این کتاب و یا شرح خلاصه آن؛ یعنی المختصر النافع، قرار دادهاند.
3ـ بسیاری از شاگردان محقق نیز در شرح کلمات وی، به همین گونه مشی کردهاند؛ از جمله مرحوم فاضل آبی که به صراحت. حق اقامهی حدود در عصر غیبت را از فقها نفی میکند. همچنین یحیی بن سعید علی (متوفای 689 ق.) شاگرد دیگر محقق حلّی، همین راه را رفته است.
4ـ علاّمه حلّی، مختلف الشیعه، ص 339.
5ـ علاّمه حلّی، نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام، ج 2، ص 417
6ـ علاّمه حلی، مختلف الشیعه، همان.
7ـ علیرغم شهرتی که در تصدی منصب قضاوت توسط شهید اول وجود دارد، وی جز در موارد معدودی که به صورت غیر رسمی به وی مراجعه میشده، قضاوت رسمی نداشته است. شاید بتوان به جرأت گفت که فروعات فراوان و راهحلهای مناسب و قابل اجرا در آن عصر و جریان شهادت وی ـ بنابر بعضی نقلها ـ منشأ این شهرت گردیده است.
8ـ فقیهانی چون شیخ طوسی و فقهای پس از وی نیز در مواردی چون وصیت، لقطه و ولایت صغیر و مجنون، ولایت حاکم را در عصر غیبت به عنوان آنچه بعدها امور حسبیه نامیده شد، پذیرفتهاند. مرحوم شیخ طوسی بسیاری از این گونه موارد را در حیطه مسئولیت ناظر در امور مسلمین طرح کرده است. حتی بسیاری از فقیهان معاصر نیز این تعبیر را در همان موارد، همچنان به کار میبرند و تغییری در آن به وجود نیامده است. بر این اساس، تأسیس ضابطهای برای حسبه در فقه شیعه و عنوان دادن به آن را فقط میتوان به شهید منسوب کرد.
البته این نکته را نیز باید در این جا متذکر شد که حسبه تا حدود بسیاری، شباهت به امر به معروف و نهی از منکر دارد. لذا بسیاری از فقیهان در ابتدای امر، حسبه را گاه امری مترادف با امر به معروف و نهی از منکر گرفته اند. اما در اندیشه فقیهان متأخر، تعریفی دیگر از حسبه ارائه شده است. مرحوم سید محمد بحرالعلوم (م1326 ق.) در کتاب بلغه الفقیه مراد از حسبه را چنین تبیین میکند:
"مورد حسبه هر کار نیکی است که میدانیم شرعاً وجود آن در خارج خواسته شده است؛ بدون این که انجام دهنده خاصی داشته باشد."
اما مصداق حسبه تفاوتی در هر دو گونه تعریف نمیکند؛ چنان که فقهای پیشین نیز این گونه امور را وظیفه حاکم میدانستند، لکن عنوان خاص حسبه را استفاده نکردند. لذا باید فلسفه احتساب را امر به معروف و نهی از منکر دانست.
حسبه در ابتدای امر، در محدودهای خاص مطرح بود ولکن در عصر متأخر، خود مبنای تشکیل حکومت و ولایت فقیه شمرده شده است.(در اسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه، ج 1، ص 572).