سیری در اندیشه ولایت فقیه(5)
سیری در اندیشه ولایت فقیه(5)
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطیبین و الطاهرین
نخستین مرحله: نقل و تعبد به مضمون روایات احکام
فقهای شیعه در عصر حضور ائمه اهل بیت(ع) دشواری خاصی در استنباط احکام نداشتند؛ زیرا هم رجوع به ائمه (ع) برایشان ممکن بود و هم آن که حکم بیشتر مسائل مورد ابتلا از طرف آن بزرگواران رسیده بود. با این توجه مضمون روایات و احیاناً تطبیقهایی که توسط راویان از آن احادیث میشد، خود میتوانست [1]راهگشا و جوابگوی فقهی ایشان باشد. ائمه اهل بیت(ع) نیز بر همین اساس، امر به رجوع به راویان حدیث در فناوی مورد نیاز فرمودهاند.
در قرون اولیهی تدوین فقه شیعه، فقها شیوههای مختلفی برای استنباط و فقاهت داشتهاند که میتوان سه گرایش اساسی را برای ایشان ذکر کرد؛ این گرایشها عبارتند از:
اول: مکتب اهل حدیث
دوم: مکتب متکلمین
سوم: مکتب شیخ طوسی
گرایش اول: مکتب اهل حدیث
فقهایی که این گرایش را دنبال کردهاند، همت خود را بر جمعآوری احادیث و ضبط و حفظ آن مصروف داشتند. نویسندگان کتاب حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه با استناد به مطلبی از مرحوم شیخ طوسی (ره) در کتاب المبسوط، ج اول، ص2، اظهار داشتهاند:
«فقیهان پیرو این مکتب هرگز به فکر جدا کردن فقه از حدیث، و تدوین و ترتیب کتابهای فقهی مستقل بر نیامدند و از نوشتن مطالب فقهی با عباراتی جز نصّ عبارات روایات مذهبی، هراس و وحشت داشتند[2].»
نوشتههای فقهی این گروه از محدثان، مجموعهای از متون روایات بود که به ترتیب موضوعی، دستهبندی میشد و گاه اسانید آنها حذف میشدند. این مکتب در دوره حضور امامان شیعه متداول بود و در عصر غیبت صغرا نیز ادامه پیدا کرد و تا اواخر قرن چهارم رایج بود. مهمترین و بزرگترین مرکز علمی شیعه در آن عصر، قم بود[3] و اکثر قاطع فقهای شیعه تا اواخر قرن چهارم، در زُمرهی این گروه شمرده میشدند.[4] بسیاری از کتابهایی که در فهرستها و کتب رجالی نام برده شده است و اکنون در دست ما نیست، به طور مشخص مربوط به مکتب اهل حدیث بودهاند.[5]مهمترین فقیه این گروه را باید مرحوم شیخ صدوق[6](ره) متوفای 381ق. دانست. وی سه کتاب را براساس همین مبنای فقهی تألیف کرد.[7] او در این سه کتاب تصریح میکند که متون روایات را آورده است و آنها را حجت بین خود و پروردگارش میداند. وی در بعضی از این کتابها اسناد روایات را برای سهولت حمل یا زیاد نشدن طرق اسناد، حذف کرده است.
فقیهان این دوره، به اقتضای روایات، حکومت را از دو دیدگاه، مورد نظر قرار دادهاند. در یک دید، تعیین کسی که از نظر شریعت، حق حکم کردن دارد، و در دید دیگر، تعیین وظیفه در برخورد با حکومت ستمگران مورد نظر بوده است.[8] نتیجه آن که در این دوره از فقه شیعه، مسأله ولایت فقیه در شئون مختلفش هم چون سایر مسائل در حد نقل روایات مربوط به آن بوده است و تنها مضمون ظاهری آنها مورد عمل این فقیهان قرار گرفته است.
گرایش دوم: مکتب متکلمین
در اواخر قرن چهارم، مکتبی در میان قُدما پاگرفت که بعدها مکتبِ متکلمان نامیده شد. سردمداران این مکتب، راه استدلال و تعقّل را در کلام و فقه شیعی گشودند. این گروه نه با تعبد خاص اهل حدیث موافق بودند و نه با نگرش باز و بدون قید ابن جنید اسکافی و ابن عقیل عمانی. اولین و بزرگترین فقیه این مکتب را باید شیخ مفید(متوفای 413 ق.) بدانیم. [9]او مکتب و روش خاصی را در فقه و کلام بنیاد نهاد. شاگرد وی سید مرتضی(متوفای 436ق.) نیز پیگیر راه استاد بود و هر دو در مقابله با مکتب اهل حدیث بسیار کوشیدند.
اهل حدیث اساس مکتب خویش را بر عمل به خبر واحد قرار داده بودند، شیخ مفید و سید مرتضی در برابر ایشان به مقابله برخواستند و عمل به خبر واحد را باطل دانستند.[10]
شیوهی فقهی پیروان مکتب و متکلمین
در این مکتب، استدلال و استنباط فقهی، بر پای? اصول قطعی قرآنی و سنت قطعی معصومین ـ که با احادیث مسلم و مشهور اثبات شده بود ـ استوار بود. ایشان روایاتی را که انتساب آن به معصومین قطعی نبود، خبر واحد میدانستند و اعتباری برای آن قائل نبودند. نظریات مشهور نزد شیعه ـ که عمل طائفه براساس آن بوده است ـ به عنوان اصولی که دست به دست توسط راویان و فقیهان هر عصر به ایشان رسیده است، برای فقهای این مکتب ارزشمند بوده است. آنان در شیوه استدلال نیز بر مبنای تعقل و تفکر و استدلال و بحث، به استنباط میپرداختند.[11]
ولایت فقیه در مکتب متکلمان
با توجه به شیوهای که این گروه از فقیهان داشتهاند، روایات را در جهت استناد و انتسابشان به معصوم، از لحاظ جمع بودن قرائن قطع آور در صدور آنها، مورد نظر قرار میدادند. در استنباط نیز بیشتر به فهم احکام شریعت، و نه جهود بر ظاهر روایت، اتکا داشتند. لذا فقیهی بزرگ چون شیخ مفید در این باره میگوید:
«اما به پاداشتن حدود الهی، وظیفه سلطان اسلام است که از سوی خداوند عالمیان منصوب شده و ایشان امامان هدایت از خاندان پیامبر(ص) هستند و امیران و حاکمانی که ایشان برای این کار میگمارند نظر در این امر را به فقهای شیعیانشان ـ در صورت امکان ـ سپردهاند.»
و در بخش دیگر از همان بحث مینویسد:
«فقیهان پیرو امامان معصوم(ع) حق اقام? جماعت با برادرانشان در نمازهای پنجگانه و نمازهای عید و استسقا و کسوف و خسوف را دارند؛ به شرط آن که تمکن داشته باشند و در این کار از ضرر اهل فساد در امان باشند. همچنین حق دارند که بین متخاصمین در دعاوی، قضاوت کنند و فقدان بینه، آنها را صُلح دهند. نیز میتوانند مُتصدی همه وظایفی شوند که برای قضات در اسلام قرار داده شده است؛ چرا که ائمه معصوم این امور را هنگام تمکن از انجام دادن آنها ـ به استناد اخبار ثابت شده از ائمه و نقل صحیح در نزد کارشناسان نقل حدیث ـ به ایشان سپردهاند.[12]
یهی است که این گونه توسعه در محدودهی اختیارات فقیهی که به نصف عام از سوی ائمه، به قضاوت منصوب شده است و از دو روایت مشهور قابل استفاده است، امری و رای تعبد به ظاهر نص را میطلبد. مرحوم شیخ مفید وظیفه قضاوت را امری و رای فصل خصومات میداند و شئونی برای آن قائل است.[13]
مرحوم سید مرتضی نیز همچون استادش ولایت را از مقوله امر به معروف و نهی از مُنکر شمرده و علت مشروعیت آن را اقامه این واجب دانسته است. مرحوم ابوالصلاح حلبی نیز در کتاب گرانسنگ الکافی فی الفقه همین مسلک را در ولایت فقیه پی گرفته است. وی روایات ثبوت ولایت برای فقیه در امر قضاوت را متواتر معنوی میداند.[14]گذشته از اینها، دلیل عقلی نیز بر ثبوت این ولایت اقامه میکند.[15]
به طور کلی فقهای این مکتب با توجه به مضمون اخبار و تدبر در مجموعهی احکام شریعت، تنها منصب جلیل عصر خویش، یعنی قضاوت را با تمامی شئون و فروعاتش، برای فقیه ثابت میدانند و اختیاراتی بیش از فصل خصومات را برای وی قائلند.
گرایش سوم: مکتب شیخ طوسی
مرحوم شیخ محمد بن حسن طوسی (متوفای 460 ق.) در آغاز بر مسلک اهل حدیث رفتار میکرد و سپس به مکتب متکلمان گروید و در نهایت مکتبی خاص خود پایهگذاری کرد که تا حدود یک قرن، فقیهان پس از خویش را پیرو خود ساخت.[16]وی کوشید با حفظ کیفیت تجزیه و تحلیل تعقلی فقه، اعتبار اخبار آحاد را به آنها بازگرداند. مکتب شیخ طوسی جامع عناصر مقّوم دو گرایش پیشین بود؛ از لحاظ روش و استدلال، مکتب متکلمان را پی گرفت و از لحاظ نقل و اعتبار نصوص و روایات، مکتب اهل حدیث را پسندید.
ولایت فقیه در گرایش شیخ طوسی
مرحوم شیخ در مورد ولایت فقیه و حدود آن، همان محدودهی اختیاراتی را که شیخ مفید قائل بود، آورده است.[17]در نظر وی انجام دادن واجبات و ترک محرمات و اقام? امر به معروف و نهی از منکر و اقامه عدل بین مردم، همه از مقاصدی هستند که شرع به دنبال تحقق آنها است و در صورتی که حکومت و سلطهای تحقق یابد که به این اهداف عینیت بخشد، میتواند مشروع باشد. مواردی که شیخ طوسی، فقیه و حاکم را متولی آنها دانسته، بسیار بیش از مواردی است که قبل از شیخ مطرح بوده است. از بررسی تعداد فروع مربوط به فقیه و حاکم در کتابهای النهایه و المبسوط تأثیر فقه غیر شیعی را بر فقه شیعی در این موضوع میتوان دریافت.
تصدی بسیاری از مواردی که بعدها به عنوان امور حسبیه نامیده شد، در عصر شیخ به حاکم ارجاع شد. وصیت، لقطه (گم شده) وقف و غیر اینها، از نمونههای بارز این گونه مسائل هستند. نکته دیگری که باید به شیخ نسبت داد، وظیفه حاکم در عمل به مصالح عمومی و یا اشخاص خالص است. وی بسیاری ا زمصالح را در جهت تشخیص و رعایت، در صلاحیت حاکم دانسته است. در همین جا لازم است نقش دو فقیه بزرگ و منتقد مکتب شیخ را هم در نظر بگیریم؛ سید ابوالمکارم ابن زهره (متوفای 585ق.) صاحب کتاب غنیه النزوع و محمد بن ادریس حلی (متوفای 598 ق.) صاحب کتاب السرائر را هم مورد توجه قرار دهیم. این دو دانشمند، همچون مرحوم شیخ مفید، اخبار آحاد را حجت نمیدانند، ولکن در مسأله ولایت فقیه، با شیخ طوسی هم رأی هستند. هر دو ایشان به اخبار عدم جواز رجوع به حاکمان جور و لزوم به فقهای شیعه در مرافعات، عمل کردهاند.
نویسندگان کتاب حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه افزودهاند که:
«... اما در میان کلمات ایشان، چیزی که به توان تعبیری جدید دانست، تعبیر نیابت حاکم از امامان معصوم علیه السلام است. البته عنوان نیابت، فرق محتوایی خاصی با تفویض ندارد، لکن نیابت میتواند مفهومی وسیعتر از تفویض را در برداشته باشد؛ چرا که تفویض دائماً با اضافه به چیزی آورده میشود، ولی نیابت دائماً این گونه نیست و ممکن است نیابت به صورت عام اراده شود.»[18]
در پایان این بخش خاطرنشان میشود که در دورهی اخیر، حوزهی علمیه شیعه در عراق و به خصوص در بغداد قرار داشت. وضعیت حاکم بر آغاز عصر غیبت کبرای امام زمان علیه السلام نیز در این دوره باید بررسی شود تا تأثیرات احتمالی آن بر اندیش? مورد بررسی ما روشن گردد.
... ادامه دارد.
پینوشتها:
1ـ از جمله مشهورترین احادیث که تصریح به این نکته کرده، این روایت است:«اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا...»
2ـ محمد کاظم رحمان ستایش(و نعمت الله صفری فروشانی)، حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، ج دوم، ص 553.
3ـ فقیهانی که به «قمیین» شهرت داشتند، همه از پیروان این مکتب فقهی بودهاند.
4ـ تنها دو نفر از فقیهانی را که در این عصر میزیستهاند، میتوان از این گروه استثنا کرد. آن دو نفر عبارتند از:
الف ـ ابن ابی عقیل عمانی، که از دانشمندان نیمهی اول قرن چهارم بوده است.
ب ـ ابوعلی ابن جنید اسکافی، که در میانه قرن چهارم میزیسته است.
آثار فقهی این دو فقیه بزرگ، به دست ما نرسیده است و تنها منقولاتی از آنها در کتابهایی تا عصر علامه حلی نقل شده است؛ لکن گرایش عقلی ایشان در فقه مشهور است. حتی به قول آقای رحمان ستایش «همین گرایش!!! باعث طرد آرای خاص این دو نفر بوده است» (محمد کاظم رحمان ستایش، همان)
5ـ خاطرنشان میشود که باید بین مکتب اهل حدیث و قرون اولیه با اخباریان دورههای بعد شیعه و حشویه اهل سنت تفاوت قائل شد.
6ـ قوله شیخ صدوق(ره) به واسطهی دعای حضرت بقیه الله الاعظم(عج) بوده است.
7ـ این سه کتاب عبارتند از:
الف ـ من لایحضره الفقیه (از کتابهای چهارگانه حدیثی شیعه)
ب ـ المقنع
ج ـ الهدایه بالخیر
8ـ مرحوم شیخ صدوق(ره) در دو باب جداگانه درکتابهایش به این معنا پرداخته است:
الف ـ باب «من یجوز التحاکم الیه و من لایجوز»
ب ـ باب «الاتفاق علی عدلین فی الحکومه»
مراد وی از حکومت نیز همان قضاوت است. وی روایات نهی از داخل شدن در عمل سلطان را نیز در دو کتاب المقنع و الهدایه بالخیر آورده است. چنان که از عناوین بابها نیز روشن است، شیخ صدوق تنها از مضمون این روایات، حکومت به معنای قضاوت و عمل سلطان به معنای همکاری با سلطان جائر و سنی را فهمیده است. سایر فقهای این مکتب نیز همین روش را داشتهاند و همین گروه طی طریق کردهاند.
9ـ وی شاگرد شخصیتهای بزرگ صاحب مکتب پیش از خود بود. آن بزرگمرد نزد اسکافی و شیخ صدوق و ابن قولویه، شاگردی کرده بود و با مکاتب ایشان آشنایی داشت.
10ـ شیخ مفیدکتابی در رد مکتب اهل حدیث نگاشت و آن را مقابس الانوار فی الرد علی اهل الاخبار (رجال نجاشی، ص 315؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج21، ص 375) نام نهاد. این علاوه برر سالهها و کتابهایی بود که در آنها به صورت موردی، به نفی شیوه اهل حدیث پرداخته بود. سید مرتضی نیز رسالهای مستقل در ابطال عمل به خبر واحد (رسائل الشریف المرتضی، ج2، ص 142) نگاشت.
11ـ این مکتب فقیهان بزرگی را پرورش داد. چند تن از مهمترین ایشان که در این پژوهش (حکومت اسلامی در اندیشه و فقیهان شیعه) آرای آنها در مورد ولایت فقیه بررسی شده است (به غیر از شیخ مفید و سید مرتضی) عبارتند از:
الف ـ ابوالصلاح تقی الدین بن نجم الدین حلبی (متوفای 447ق.)
ب ـ سلار بن عبدالعزیز دیلمی(متوفای 448ق.)
ج ـ قاضی عبدالعزیز بن براج مشهور به ابن براج(متوفای 481ق.)
12ـ شیخ مفید، المقنعه، ص 810.
13ـ دوستان عزیز، از اینکه به مقتضای بحث مجبور به استفاده از اصطلاحات تخصصی شدهام عذر میخواهم.
14ـ ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، صص 424 ـ 425.
15ـ وی جلالت و رفعتشأن قضاوت را متذکر میشود و میگوید:
«به پاداشتن حق و اعلای کلمهی اسلام و عزت دین، در گرو قدرت متصدی اجرای احکام است و ضعف وی موجب اضحلال و زوال حق است» (ابوالصلاح حلبی، همان، ص 450)
16ـ در دورهی پس از شیخ طوسی، شاگردان وی تا یک قرن به نقل و شرح گفتار شیخ پرداختند از این رو فقهای این دوره «مقلده» نام گرفتهاند. میتوان از بزرگان این جمع از افرادی چون:
الف ـ ابوعلی حسن بن محمد بن حسن طوسی، فزرند شیخ.
ب ـ نظام الدین سلیمان بن حسن صهر شتی، نویسندهی کتاب اصباح الشیعه بمصباح الشریعه
ج ـ علاء الدین علی بن حسن حلبی، نویسندهی کتاب اشاره السبق الی معرفه الحق
دـ عمادالدین محمد بن علی بن حمزه طوسی(متوفای پس از 556 ق.) نویسندهی کتاب الوسیله الی نیل الفضیله
دـ قطب الدین سعید بن هیه الله راوندی (متوفای 573ق.) نویسندهی کتاب فقه القرآن نام برد.
17ـ شیخ طوسی، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 301.
18ـ محمد کاظم رحمان ستایش و نعمت الله صفری، همان، ص 560.